
در ميان سينه، قلب داغدار شيعيان
از براى محسن دُردانه، مى سوزد هنوز
ناله جانسوز زهرا مى رسد هردم به گوش
از شرارش اين دل ديوانه مى سوزد هنوز
مرغ خونين بال و پر را، زآشيان صيّاد برد
در ميان شعله ها، كاشانه مى سوزد هنوز
زآن شرر كاندر گلستان ولا افروختند
گل فتاد از شاخه و، گلخانه مى سوزد هنوز
**محسن(ع)اي غنچه نشکفته من از ستم صيد به خـون خفته من **
** تـو مـرا روح و روانـي پـسـرم پـرپـر از بــاد خــزانـي پـســرم **
** ديده نگـشـوده به عـالـم مُـردي هــمچنـان غـنـچـه گل افـسردي **
** چون که رفـتي تو به نزد پـدرم فاش بر گـو تو به آن تاج سرم **
** بـعـد تو آن دو بـهـم پـيـوسـتـنـد سـيـنـه فـاطمه(س)را بشکستند **
** سـيـنـه اي که چـو گـل بـوئيدي از ره مـهــر و وفـا بــوسـيـدي **
** گشته سـوراخ ز مـسـمـار پدر از فـــشـــار در و ديـــوار پــدر **
** اي پدر جان ز جهان سير شدم در جـوانـي بـه خـدا پـيـر شـدم **
خبـیـثان، قـلب مـولا را شـکستـنـد
حـریم عـرش اعـلی را شـکسـتـند
از ره کین به پیش چـشم حیـدر(ع)
زدند پهلوی زهراء (س) را شکستند
مانند یک ابر بهاری یابن الزهرا
حال و هوای گریه داری یابن الزهرا
این روزها خیلی دلت را غم گرفته
دلخسته از این روزگاری یابن الزهرا
با واژه ی «مادر» شود آهت کشیده
در لا به لای اشک و زاری یابن الزهرا
«ای وای مادر» های تو می گوید آقا
خیلی برایش بی قراری یابن الزهرا
فرصت نداد مادر زینب عقب رود
مهلت نداد تا كه در بسته وا شود
زینب صدای فضه به دادم برس شنید
می خواست مادر از در و آتش رها شود
اما دو دست بسته ی بابا كه دید ماند
باور نداشت مادرش این بار پا شود
یك باردار بی كس و شهری ز ناكسان
برخواست تا كه كوچه ی غم كربلا شود
محكم گره به چادر خود زد خمیده رود
تا مانع كشیدن شیر خدا شود
دستش به دست فاتح خیبر رسید
حیف كار مغیره بود كه از او جدا شود
آرام پشت یار غریبش به گریه گفت
آقا چه غم كه محسنم اینجا فدا شود
شرمنده ام حمایت من بی نتیجه ماند
قسمت نبود دست تو از بند وا شود
چه سخت حق علی برده ، راحت آسودند
تو گویی آنکه ز غار در کمین بودند
دری که ختم رسل بود زائرش بستند
رهی که بود سراسر نفاق بگشودند
دو ماه نیم هنوز از غدیر نگذشته
به خون محسن شش ماه دامن آلوده
مگو که خصم به ضرب لگد تنی را کشت
بگو تمامی سادات محسنی را کشت
سقیفه ریشه ز قوم و هیزم نار است
سقیفه مام زنازادگان بسیار است
سقیفه دایۀ صدها یزید و ابن زیاد
سقیفه قاتل حجر و رشید و عمار است
سقیفه مادر ملعونه بنی العباس است
سقیفه خط جنایت گران خونخوار است
زهی به شیعه کز اول ره امیر گرفت
سقیفه ای نشد و دامن غدیر
پشت در انباری از هیزم شده است
خانه در انبوهی آن گمشده است
چیست این شمشیرهای فتنه جو
که به سوی خانه ای آورده رو
کیست طبل جنگ دیگر میزند
جبرییل این خانه را در میزند
شعله ها نمرود را تسلیم بود
آتشی بر جان ابراهیم بود
چوبها از شعله دیگر سوخته
جای انگشت پیغمبر سوخته
تا در خانه به آتش باز شد
سوختن با ساختن آغاز شد
دیگر آتش ذره ای غیرت نداشت
شعله را بر دامن زهرا گذاشت
شد روان آتش سوی پیراهنش
بعد از آن شد نوبت زخم تنش
ناله ی زهرا بلند افتاده بود
عرش رحمان درد مند افتاده بود
شعله ها تا آسمان پر میگرفت
دشمن اما کار از سر میگرفت
لحظه لحظه تنگتر می شد قفس
بسته شد بر فاطمه راه نفس
خصم چون در را برآن دیوار دوخت
فاطمه با ناله آتش بر فروخت
آه زهرا آسمان را تیره کرد
چشمهای آسمان را تیره کرد
وای اگر پرسند مردان یهود
علت این آسمان پر زدود
قِسمَت نبـود تـا کـه برایم پسر شوی
بر شانه های شاخه ی طوبا ثمر شوی
می خواست در خیال خودش کم بیاوری
شاید که تو سقوط کنی منکَسَر شوی
دنیا نیامـدی بـه گمـانم کـه عاقبت
سرتا به پا به همره او شعله ور شوی
شاید کـه در اِزای خودت بین ضربه ها
ضربی به جان پذیری و او را سپر شوی
تـا «کشـته ی فتـاده» بـه دامـان فـاطمـه
تا «صید دست و پا زده» ی پشت در شوی
ای کـاش می شکست همـانجا ورای در
پایی که خواست با لگدش مختصر شوی
یک بـار میخ خونی و یک بـار هم زمین
دادند مژده ات که از این کشته تر شوی
مجید لشکری